English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3083 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
bus network U سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
networks U شبکه ارتباطی بین کامپیوترهای راه دور که از سیستم تلفن عمومی استفاده می کنند
network U شبکه ارتباطی بین کامپیوترهای راه دور که از سیستم تلفن عمومی استفاده می کنند
library U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
dynamic data exchange U در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
isochronous network U شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
universal U قضیه کلی یا عمومی قاعده کلی
corkscrew rule U قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
castor bean U دانه سمی کرچک وخود این گیاه
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
obligated U ملزم
convinced U ملزم
bound U ملزم
ties U ملزم کردن
inconvincible U ملزم نشدنی
tie U ملزم کردن
in binding form U به وجه ملزم
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
rebind U دوباره ملزم ساختن
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
person to his promise U کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware U ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
general orders U دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose U کارهای عمومی مصارف عمومی
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
confirmed U برقرار
established U برقرار
on U برقرار
indefeasible U برقرار
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
inducted U برقرار کردن
set up U برقرار کردن
induct U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
enactor U برقرار کننده
to set in U برقرار شدن
inducting U برقرار کردن
observancy U رعایت
consideration U رعایت
observingly U با رعایت
ovservation U رعایت
observance U رعایت
considerations U رعایت
formally U با رعایت
respects U رعایت
respect U رعایت
safety U برقرار کردن تامین
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
reinstall U دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
consolidated dining facility U تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
regard U رعایت توجه
to pass by any thing U رعایت نکردن
observing U رعایت کردن
disrespect U عدم رعایت
heeds U ملاحظه رعایت
to go through U رعایت کردن
regarded U رعایت توجه
heed U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
inobservance U عدم رعایت
heeding U ملاحظه رعایت
regards U رعایت توجه
keep to U رعایت کردن
observes U رعایت کردن
nonconformity U عدم رعایت
regardful U رعایت کننده
non observance of ..... U عدم رعایت .....
ceremoniousness U رعایت تعارف
regard for others U رعایت دیگران
non compliance U عدم رعایت
esteem U رعایت ارزش
observe U رعایت کردن
legality U رعایت قانون
observe silence U رعایت سکوت
observed U رعایت کردن
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
regards U رعایت راجع بودن به
regarded U رعایت راجع بودن به
formality U رعایت اداب ورسوم
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
in deference to U بملاحظه برای رعایت
respectfulness U رعایت احترام وادب
gradualism U رعایت اصول تدریج
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
multitudinism U رعایت حال توده
economizes U رعایت اقتصاد کردن
regard U رعایت راجع بودن به
economization U رعایت اصول اقتصادی
observe silence U سکوت را رعایت کنید
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
for short U برای رعایت اختصار
to go to U رعایت کردن گذشتن از
economised U رعایت اقتصاد کردن
formalism U رعایت ائین و اداب
economises U رعایت اقتصاد کردن
economising U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
economize U رعایت اقتصاد کردن
breach of propriety U عدم رعایت اداب
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugging U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveal U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
law U قاعده
informal U بی قاعده
regular U با قاعده
regulars U با قاعده
regularities U قاعده
regularity U قاعده
loose U بی قاعده
desultory U بی قاعده
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1more technically difficult general ledger
2single gas
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com